HUMAN & MOTIF IN THE WORLD OF MYTHOLOGY
چكيده
موتيف يكی از اصطلاحات رايج در هنر و ادب و همچنين علم و فن است. بحث از موتيف در نقد و تحليل جنبههای ساختاری و محتوايی آثار ادبی فوايد و كارايیهای بسياری دارد. از اين رو اطلاع از جوانب معنايی و تعاريف آن برای پرداختن به آثار و تحليل آنها ضروری است. با توجه به اين ضرورت، در اين مقاله سعی شده علاوه بر معانی و تعريفهای چند گانهی موتيف، اصطلاحات نزديک به آن نيز مورد بحث قرار گيرد و نسبت و دايرهی كاربرد آنها روشن شود.
موتيف در نقاشی و هنرهای تجسمی و نمايشی و ادبيات بهكار میرود و مهمترين ويژگی آن در اين هنرها خصلت تكرار شوندگی و برانگيزندگی آن است. در ادبيات نيز كم و بيش همين ويژگیها در اجزا و عناصر ادبی، گوناگونی موتيف را شكل میدهند. با توجه به تنوع عناصری كه میتوانند كاركرد موتيف داشته باشند (شامل: واقعه، عقيده، تصوير، شخصيت نوعی، ويژگی بارز يک شخصيت، مضمون مكرر و …) اين اصطلاح با اصطلاحات ديگری ارتباط میيابد كه عبارتند از: درونمايه، تپس، لايت موتيف، كهن الگو. در اين مقاله پس از ارائه تعاريف و نسبتهای اين اصطلاحات بهنحوهی شكلگيری و كاربرد و كاركرد موتيف در آثار ادبی پرداخته شده است.
كليد واژهها: موتيف، تپس، درونمايه، كهن الگو، شگرد ادبی، ناخودآگاه.
معماری: نقشمایه – ادبیات: تپس – تاریخ: کهن الگو – …
درآمد
موتيف كه در عمدهی ترجمههای ادبی فارسی معادلهای بن مايه، مايه اصلی و نقشمايه برای آن برگزيده شده است، يکی از مقولههای مهم مورد بحث در حوزهی درونمايه شناسی يا دانش درونمايههاست. در اين حوزه، بحث از موتيف، درونمايه، موضوع، كهن الگو، نمونه اوليه، و تپس راهی است براي رسيدن به سطح يا سطوح انديشه (نه صرفاً معنا) و نظريهای كه در متن بيان میشود.
در مطالعات نقد ادبی امروز، موتيف و كاركرد آن، يكی از سرفصلهای مهم در بررسی آثار و سير انديشهی صاحب اثر، تحليل سطح محتوايی اثر، دريافت رابطهی فرم و محتوا و بررسی كيفيت رابطه است و در واقع، «يک استراتژی تجزيه و تحليلی مناسب در نقد ادبی، شناسايی موتيفها و مشخص كردن اثر متقابل درونمايهای آنهاست.» (شافر، ۲۰۰۵) در سبکشناسی نيز از آنجا كه هر تكراری مورد توجه است، موتيف بهعنوان عنصر تكرار شوندهی مهم در كل ادبيات يا در كل آثار يک فرد يا در يک اثر خاص حائز اهميت است. مطالعهی عناصر تكرار شوندهی مهم در ادبيات دو ملت يا دو نويسنده يا شاعر از دو ملت نيز میتواند موضوع جالب توجهی برای ادبيات تطبيقی باشد.
۱. موتيف در معنای لغوی و اصطلاحی
ريشهی واژگانی موتيف را فعل لاتين «Movere» و اسم «Motives» در قرون وسطا میدانند كه هر دو به حركت كردن يا حركت دادن بهسمت جلو و اصرار، انگيختن و به فعاليت واداشتن اشاره دارند و موتيف در شكل و كاربرد امروزی آن واژهای است كه از زبان فرانسه به زبانهای ديگر وارد شده است.
با اين كه بيشتر اصطلاحاتی كه در تاريخ ادبيات و نقد ادبی سنتی با آنها سروكار داريم، در كتابهای مرجع تعريف شدهاند، در عين حال تعدادی از اصطلاحات هستند كه ممكن است در حوزههای متفاوت دستخوش تغيير معنايی شده باشند يا به چيزهای مختلف در يک حوزهی واحد اطلاق شده باشند يا در كشورهای مختلف معانی متفاوتی داشته باشند يا يک نويسنده آنها را به معانی مختلفی بهكار برده باشد. حتی گاهی بعضی اصطلاحاتی كه مكرراً توسط يک نويسنده بهكار میروند، بايد بهدقت مورد بررسی قرار گيرند تا انواع معانی آنها و حتی تناقض در استفاده آنها مشخص شود اين ويژگیها تا حدود زيادی در مورد موتيف هم صدق میكند.
در فرهنگ آكسفورد، موتيف در چند بخش توضيح داده شده است: اولين بخش به تعريف اين اصطلاح در هنرهای مختلف (مانند نقاشی، مجسمهسازی، معماری، دكورسازی و … ) اختصاص دارد. در موسيقی هم به چند معنی آمده است. علاوه بر اين در بافندگی و خياطی نيز كاربرد دارد. در بخش دوم به معانی اين اصطلاح در حوزه ادبيات پرداخته شده است به اين ترتيب پراكندگی حوزههای كاربرد، صراحت معنايی و رسيدن به معنایی واحد را برای اين اصطلاح دشوار كرده است.
موتيف در نقاشی و هنرهای مشابه آن چون ( تذهيب، نگارگری، پيكرتراشی، معماری و قاليبافی و …) دو معنی دارد: در يک معنی عبارت از «ايده» و موضوع مركزی اثر هنری است؛ مثل موتيف منظره، رستاخيز، ويرانی، عشق و … در معني ديگر، «عنصر يا تركيبی از عناصر بصری» است كه در يک تركيببندی تكرار میشود و در بيان هنرمند برجستگی و ويژگی دارد، مانند: موتيف كنسرو سوپ در آثار وارهول (نقاش، چاپگر و فيلمساز آمريكايی، ۱۹۲۸- ۱۹۸۷) و يا موتيف مثلث در بعضی آثار فاينينگر (نقاش، چاپگر و نويسندهی آمريكايی ۱۸۷۱- ۱۹۵۶) در معماری اسلامی نيز طرحهای ترنج و اسليمی كه برای زينت بنا از آنها استفاده میشود در واقع موتيف هستند. اين عنصر يا تركيب بصری میتواند فراتر از يک اثر در آثار يک يا چند دوره و يا سبكی خاص نيز ديده شود كه گاه دارای بار نمادين میشود: مثلاً «در قرون وسطی، رز قرمز، معرف خون مسيح بود و سوسن و رز سفيد نشانه پاكی مريم» طرح دايره نيز در آثار نگارگری استاد محمود فرشچيان و پيروان سبک نگارگری او يک عنصر بصری است كه بهطور مكرر ديده میشود.
موتيف در حوزهی هنرهای تجسمی از جهت كاركردی كه در تفسير و تحليل پيكرهها و نقشها دارد، عنصر قابل توجهی برای تحليلگران آثار هنری بوده است: بهعنوان مثال، پيكره و يا نقش كاترين مقدس هميشه در كنار يک چرخ، طراحی و ساخته شده است اين ويژگی از حيث باستانشناسی نيز بسيار حائز اهميت است چرا كه بسياری از پيكرهها و طرحهای قديمی بجا مانده بر ديوارهی بناها و جدارهی ظروف را كه بيانگر نكتهای تاريخی، ملی و فرهنگی هستند – میتوان با طرح مكرر (موتيف) شناسايي كرد. اين امر كمک شايانی به تفسير و تحليل نگارههای باستانی و دريافت نكات فرهنگی و تاريخی از خلال آنها میكند.
۲. تعريف موتيف در حوزهی ادبيات
فرهنگ نامههای ادبي گوناگون و آثاری كه در تحليلهای خود به موتيف نظر داشته اند تعاريف گونهگونی از آن ارائه دادهاند. در اين بخش به اين تعاريف و آثار تحليلی ادبی اشاره خواهيم كرد.
۲_۱. موتيف در فرهنگهای اصطلاحات ادبی
در فرهنگ اصطلاحات ادبی كادن آمده است: «موتيف يكی از باورهای مسلط در هر اثر ادبی و بخشی از معنا يا درونمايه اصلی اثر است. اين معنی ممكن است شامل يک شخصيت، يک تصوير، يا يک الگوی زبانی تكرار شونده باشد.» (كادن، ۱۹۹۸) در فرهنگ اصطلاحات ادبی بالديک موتيف يک موقعيت، واقعه، عقيده، تصوير و شخصيت نوعی است كه در چندين اثر ادبی متفاوت يافت شود. در آثاری چون قصههای عاميانه يا اساطيری، هر عنصری در اثر ادبی كه به نحو استادانهای در مضمون عام آن بهكار رفته باشد، موتيف بهشمار میآيد مثلاً: تب كردن يک شخصيت، در ادبيات داستانی دورهی ويكتوريا يک موتيف است يا در شعر غنايی اروپايی موتيف يوبی سانت [به معنی شكوه بر باد رفته] و كارپِ ديم [به معنی دَم را غنيمت شمردن] فراوان يافته میشود. هر جا كه يک تصوير، حادثه، يا عناصر ديگر بهنحوی معنیدار [يا حساسيت برانگيز] در يک اثر واحد تكرار شود، آن را يک لايت موتيف میخوانند. در فرهنگ اصطلاحات ادبی شيپلی، موتيف يک واژه يا طرح ذهنی دانسته شده كه در موقعيتهای مشابه تكرار میشود و برای فراخوان دنيا يادآوری يک حالت يا روحيهی مشابه در خلال يک اثر يا در آثار مختلف يک نوع ادبی بهكار میرود.
در فرهنگهای اصطلاحات ادبی، ذيل موتيف به تپس و تم (درونمايه) هم اشاره شده است. گاهی معنای موتيف بسيار وسيع در نظر گرفته شده؛ بهطوری كه از فرم تا درونمايه را در برگرفته است. در فرهنگ اصطلاحات ادبی روتلد ذيل فرم و درونمايه به توضيح موتيف پرداخته و آن را به زنجيری تشبيه كرده است كه اجزای اثر را بههم مربوط میكند. در تشبيهی ديگر، ساختار اثر ادبی (شامل پيرنگ و داستان و نتيجهگيری) به اسكلت، بافت اثر (شامل حجم، فصاحت، واژه گزينی و نحو) به پوست مانند شده و موتيفها به ماهيچهها تشبيه شدهاند.
در فرهنگ شگردهای ادبی برنارد دوپرايز برای موتيف چند معنی در نظر گرفته شده كه در يک معنی معادل درونمايه يا مضمون و كهن الگوست و در معنی و تعريف ديگر عبارت است از: سرمشق يا الگوی گفتاری پويا با ساختار خيره كننده و برانگيزانده در كليت اثر. اين تعريف با تعريف موتيف در موسيقی همانند است در كتاب فرهنگ روايتشناسی نيز اشاره شده است كه موتيف يک واحد مضمونی حداقلی است و وقتی يک موتيف در اثری مكرر آمده باشد، لايت موتيف ناميده میشود.
۲-۲. تعريف موتيف در آثار تحليلی ادبی
در كتاب انواع و گونههای ساختارهای مضمونی كه به طبيعت و كاركرد موتيف در آثار ژيد، كامو و سارتر پرداخته، موتيف معنای چند وجهی دارد. گاهی موتيف به معنی مقوله بهكار میرود كه جزئياتی را روشن میكند. بر اين مبنا، اين مقوله ممكن است طبقهی اجتماعی قهرمان، مذهب او، حرفهی او يا روابط اجتماعی او باشد؛ مانند يک رعيت يا كشاورز، يک سرباز، يک شورشی يا يک پسر ولخرج. اين مقوله ممكن است ويژگی بارز شخصيت قهرمان باشد؛ مانند خسيس، ماجراجو، احساساتی. ممكن است يک واقعه يا موقعيت اصلی باشد؛ مانند دسيسه، جنگ، بزهكاری، مرگ برادران، عشق سرسری، يا ممكن است تركيبی از چهرهها و موقعيتهای بههم پيوسته با اشكال معين باشد؛ اديپوس، فاوست و … .
ادوارد استن كتابی دارد با عنوان اصلی نواهای نا اميدی و عنوان فرعی چهار موتيف در ادبيات آمريكا كه در آن طی چهار فصل موتيفهايی چهارگانه را گنجانده است كه عبارتند از: يک جانور: «آنها مورچه را دريافتند» يک رنگ: «شيطان سفيد است» يک زندگی: «ادوارد ايگلستون» و يک عبارت: «همه هيچ است» در اين اثر موتيف طيفی از تعابير مربوط به فرم و معنی را در برمیگيرد.
ديان اوتيندر كتاب سفرهای آسمانی: مطالعهی موتيف در ادبيات هلنيستی و يهودی بيشتر به سراغ مفاهيم و پديدههای دينی؛ مانند: خدا، فرشته، آب در آسمان، درهای آسمان، ديو، آتش، تقرب به فرشته، نوای خوش در آسمان و امثال اينها رفته است و چنين مفاهيمی را موتيف بهشمار آورده است در كتاب ازوپ در انگلستان موتيف بيشتر به معنی درونمايهی تكرار شونده و تركيبي از موبی ديک هرمان ملويل، موتيف برای درونمايه وسواس است. همين درونمايه ممكن است چندين موتيف داشته باشد و همين موتيف (وال سفيد) ممكن است برای چند درونمايه متفاوت بهكار گرفته شود. وجه تمايز چيزهای همانند، يكی از عوامل اتصال ميان پيرنگ با كردار يا عمل داستانی است. در فرهنگ روايتشناسی هم اشاره شده كه نبايد ميان درونمايه و موتيف التباسی صورت گيرد. درونمايه متشكل از واحد معنايی عمومیتر و مختصرتری است كه توسط مجموعهای از موتيفها اظهار يا بازسازی میشود؛ برای مثال: عينکها در شاهزاده برامبيلا موتيف هستند و ديدن در همين اثر درونمايه است موتيف همچنين بايد از تپس كه تركيب خاصی از موتيفهای مكرر در متون ادبی است متمايز گردد.
۳-۲. ارتباط موتيف با تپس
مولفين بعضی از فرهنگ نامهها از جمله ام. اچ. آبرامز (۲۰۰۵: ۱۷۸) موتيف و تپس را دو اصطلاح معادل و مترادف دانستهاند. گرچه موتيف و تپس هر دو به عناصر تكرار شونده دلالت میكنند اما چگونگی اين تكرار است كه آنها را از هم متمايز میكند. تپس كه در يونانی به معنای مكان عمومی است (همان) درونمايهی دم دست يا شخصيتی قالبی و مكرر است كه ممكن است در هر متنی ديده شود در حقيقت تپسها در اولين كاربرد موتيف بودهاند كه در نتيجه تكرار و تقليدی به دور از نوآوری و آشنايی زدايی، عادی و كليشه شدهاند. در موتيف خلاقيت نمود بيشتری دارد. شخصيتهای قالبی عاقل ديوانه نما، نامادری شرور و … درومايههای مكرر دم را غنيمت دانستن، و شكوه بر باد رفته نمونههايی از تپس در ادبياتند كه در بعضی فرهنگ نامهها ذيل مصاديق موتيف ذكر شدهاند.
۴-۲. ارتباط موتيف با كهن الگو (نمونه اوليه)
كهن الگو، الگويی از انديشه است كه بهطور همزمان در فرهنگها و ادبيات همه ملل ديده میشود. كهن الگو مفهومی است كه توسط كارل گوستاو يونگ (۱۸۷۵- ۱۹۶۱) مطرح گرديد. وی اعتقاد داشت كهن الگوها در سطح ناخودآگاه ذهن هر انسانی وجود دارند و رفتارهای او را تحت نفوذ و تسلط خود قرار میدهند و در تحول ناخودآگاه ذهن آدمی از گذشتههای دور تا كنون از نسلی به نسلی به ارث رسيدهاند (يونگ ،۱۳۸۳: ۱۰۴) با آنكه مفهوم كهن الگو با تپس شبيه است اما تفاوت ظريفی در مرحله توليد آنها وجود دارد. ناخودآگاه طبق تعريف يونگ پديدهای ثابت و ايستا نيست و مناسب هر زمان نمود میيابد (يونگ، ۱۳۷۷: ۱۲۰) از اين رو تظاهرات آن متنوع و نوآورانه است. ولی تپس كه بازنمايی حوزهی خودآگاه است عاری از خلاقيت و تكراری كليشه وار است.
برخی از محققان ادبی، مصاديق تپس را بهعنوان موتيف ذكر كردهاند و بهدليل شباهت تپس و كهن الگو، مصداقهای موتيف و كهن الگو را نيز بجای هم بهكار بردهاند. از جمله نورثروپ فرایي (۱۹۱۲) درونمايهها در يک اثر واحد بهكار رفته است؛ علاوه بر اين، اشاره میكند كه در اين تحقيق میتوان ژست و حالت يک شير و ارتباطش با ديگر حيوانات را با واژهی موتيف بيان كرد. موتيف در مواردی به معنای يكي از شخصيتهای اثر ادبی بهكار رفته است. داف ميوری در كتاب موتيف ايو در التماسهای حقيرانهی آشيل، ايو را كه يک شخصيت اسطورهای و دختر خدای رودخانه است، موتيف قلمداد كرده است.
۳. موتيف و اصطلاحات نزديک به آن
مشكلی كه از ابتدای تولد دانش درونمايه شناسی وجود داشته، ابهامی است كه در تعاريف مربوط به اصطلاحات آن ديده میشود. اين ابهام در درجه اول به عدم اتفاق محققان در بيان يک مفهوم با يک اصطلاح خاص بر میگردد كه بيش از همه در مورد سه اصطلاح موتيف، درونمايه و موضوع (Subject) رخ داده است. آنچه يک محقق، موتيف ناميده است دقيقاً همان چيزی است كه ديگری تحت نام درونمايه بررسی كرده و محقق ديگر آن را موضوع ناميده است. بنابراين تعاريفی كه از موتيف ارائه شده است با بعضی ديگر از اصطلاحات ادبی شباهتهايی دارد كه گاه باعث آميختگی مصاديق آنها با موتيف شده است.
۱-۳. ارتباط موتيف با موضوع و درونمايه
موضوع، مقولهای ذهنی است و بازتاب دهندهی انديشهی غايی دربارهی حيات؛ در حالی كه درونمايه عينیتر است و در حقيقت يكی از بی شمار بيانهای ممكن يک موضوع خاص است. موضوع مفهومی عام است كه شامل موقعيتها و حالات اوليه وجود يا حيات انسان میشود عشق، مرگ، حيات، نفرت، دوستی، تنهايی، سقوط، انحراف، هدايت، پوچی و … ) موضوع هستند؛ مفاهيمی مطلق كه چون در لباس انديشه و فرهنگی خاص در يک اثر ادبی جلوه كنند، درونمايه خوانده میشود. «مرگ» در حالت اطلاق يک موضوع است. اما «مرگ تنها چاره رهايی است»، «مرگ پايان نيست»، «همه بايد بميرند» و … درونمايه هستند. موضوعات پيش از خلق اثر وجود دارند ولی درونمايهها در جريان خلق اثر پديدار میشوند؛ لذا برخی، با صرف نظر از ميزان صحت قولشان، اعتقاد دارند كه آنچه به واقع سبب و انگيزهی ايجاد يک اثر ادبی است، موضوع است نه درونمايه.
بعضی فرهنگ نامهها به درونمايههای كلاسيک يا درونمايههای هميشگی قايل شدهاند؛ درونمايههايی كه فراتر از يک اثر خاصند و طی زمان و در فرهنگهای مختلف تكرار و تقليد شدهاند و درونمايههای كلاسيک نبايد با موضوعات مشتبه شوند، چون در واقع اين درونمايهها هنگامی كه در اولين اثر خلق شدهاند وجودی خارج از متن نداشتهاند.
بنابر آنچه گفته شد موضوع مقولهای عامتر و ذهنیتر از درونمايه است. درونمايه نيز عامتر و ذهنیتر و اغلب مختصرتر از موتيف است؛ مانند فاصلهی زمانی (درونمايه) و موتيف ساعت در آثار نمايشی. (وال سفيد در ۱۹۹۱) كا تاكيد میكند نقش اين دو عنصر در آثار برجستهی ادبی، مشابه است و هر دوی آنها خوانندههای گوناگون را از فرهنگها و محيطهای متفاوت با هم پيوند میدهند، البته نمیتوان منكر كاركردی شد كه تپس و كهن الگو در نگاه ملی برای مخاطب دارند، اما پر واضح است كه تاثير يک پديدهی خلاقانه بر مخاطبان با تاثير پديدهای غير خلاقانه يكسان نيست.
مكانيسم شكلگيری موتيف
موتيف از حيث حضور در ذهن نويسنده و ظهور در متن دو وجه دارد. برای وجه اول موتيفم را بهكار میبرد و برای وجه دوم (ظهور در متن) همان اصطلاح موتيف بهكار میرود.
«واژهی موتيف، نخست توسط پروفسورآلن داندز (۱۹۳۴ – ۲۰۰۵) [مردم شناس و فولكوريست و استاد دانشگاه كاليفرنيا] اقتباس شد تا واحد بنيادی ساختاری يک داستان عاميانه را نشان دهد» برای درک بهتر رابطهی اين دو اصطلاح میتوان از توضيحات زبانشناسان در مورد دو اصطلاح مورف و مورفم استفاده كرد. طبق اين تعاريف، مورفم (تكواژ) بعد از كه كوچکترين جزء زبان است، دومين واحد زبان و البته كوچکترين واحد معنادار و يا دستوری آن است؛ يعنی، يا بر معنايی دلالت میكند (تكواژ مستقل) و يا میتوان با آن واژهها را صرف كرد (تكواژ دستوری) مورفم يک مفهوم ذهنی و انتزاعی است كه نمود بيرونی آن در زبان، مورف يا تكواژ گونه ناميده میشود؛ بهعنوان مثال، وقتی میخواهيم واژهای را در زبان فارسی بر مفهوم جمع اطلاق كنيم از نشانههايی نظير «ها»، «ان»، «ات»، «ين» و … استفاده میكنيم. هر يک از اين نشانهها يک تكواژ گونه (در اينجا تكواژ گونه جمع) است اما مفهوم «تكواژ جمع» در ذهن، كه همه مصاديق فوق را شامل است، مورفم يا تكواژ خوانده میشود. در حقيقت تكواژ كاملاً ذهنی و تكواژ گونه كاملاً عينی و لفظی است نسبت موتيف و موتيفم مانند نسبت مورف و مورفم است. موتيفم در ذهن نويسنده حضور دارد و موتيف نمود عينی آن در اثر است. در حقيقت موتيفم توسط موتيف بيان و آشكار میشود. در بسياری از موارد، موتيفم با چندين موتيف در اثر آشكار ميشود و میتوان گفت مدام لباس عوض میكند. در اين حالت گرچه بازشناسی آن پيچيدهتر میشود ولي در نتيجهی اين تغيير شكل، ارزش زيبايیشناسانه اثر بيشتر میشود و بر قابليت تحليلی و نقدی آن و همچنين لذت خواننده میافزايد. البته گاه موتيفم تنها با يک موتيف بيان میشود.
نماد در جهان اسطوره شناسی
نماد دارای محتوايی است که فراتر از تا ثيرات آنی آن قرار دارد – نماد چيزی روانی را قابل درک و احساس میکند مانند شجاعت، قهرمانيت، يا بهعبارت ديگر وسيلهای برای عينيت بخشيدن صوری به يک محتوای ذهنی مثل تکامل علامت برنده به يک اثر هنری نيز میتواند جنبه سمانتيكی داشته باشد. و اين در صورتی است كه محتوای معنوی تابلو مهمتر از اثر ظاهری آن باشد مانند «تابلوی گرنيكا اثر پابلو پیكاسو» نمادی است برای مخالفت با فجايع جنگ وظيفه نماد از نظر گونه عبارت است از: نشان دادن چيزی بهخصوص در داخل يک كليت و نشان دادن يک كليت ازطريق چيزی خاص است. نماد همواره گويای يک معنای كاملاً مشخص است. اغلب چنين است كه يک علامت بهعنوان يک نماد تهيه نمیشود اما بعدها با گذشت زمان ارزش نمادين بهدست آورد.
در معماری امروز من معتقد، به استفاده از عناصر نمادين نيستم برای اينكه سمبلها ونمادها چيزهايی هستند كه طی زمان ساخته میشوند هر شكلی درزمان خودش نماد بوده است و نشان دهنده فرهنگی خاص حال اگر از نماد دركارهايمان استفاده كنيم نمايانگران نماد خاص نيست. به همين دليل است كه من معتقد به معماری نماد گونه به آن صورت نيستم بهنظر من معماری هر چه خالصتر و مجراتر باشد. پيام معارانهاش را بهتر میرساند من از بيان معارانهمان ارزشهای ذاتی هنرمندانه زيباشناسانه هر اثر معماری است. علی اكبر صارمي (معماری و فرهنگ) نمادها اصولاً با گذر زمان همراه هستند و در رمزآلود بود نشان حاصل عمر طولانيشان است در صورتی كه معماری امروز كه عمری را سپری نكرده چگونه میتواند ادعای نماد گونگی داشته باشد تكرار يک عنصر در معماری گذشته تبديل به نماد خاص شده بود. مثلاً گنبد و منار – شايد در ابتدا بهخاطر مسايل فنی بهوجود آمده بداند ولی طی قرنهای طولانی تبديل به نماد مسجد شدند.
«با بهوجود آمدن شعور عينی در انسان، انسان از چهار چوب اجباری زندگی در فقط زمان حال آزاد شد. او اينک اين امكان را داشت كه با تحليل گذشته، آينده را پيشبينی كند اما اين مطلب تاوانی نيز به همراه داشت؛ گسترش بينش به آينده نوعی ترس را نيز در انسان بوجود آورد. انسان میتوانست در سايه اين دورنگری مصائب آينده را بر زمان حال تصوير ودرک كند و بهخصوص آخرين مصيبت يعنی مرگ را» – (پیتر اسمیت)، اين بينش و طرز تفكر بود كه اساس فلج شدن حسی را بهوجود آورد و در پی حل شدن اين مشكل بود كه نماد بهوجود آورد.
جنبه اساسی يک نماد دارای اهميت زيادی است تا جنبه زيباشناختی آن. نگاه كردن به يک علامت (نماد) میتواند ارضاء كنده باشد هر چند كه اين نماد از نظر زيباشناختی اهميت زيادی يا ارزش چندانی نداشته باشد. و به اينصورت كه عامل نمادين بدان يک علامت باعث ارتقاء ارزش زيباشناختی آن میشود. نمادها را نمیتوان تنهابه نمادهای بصری محدود كرد كه از نمادها در زندگي روزانه مردم نقش زيادی را بازی میكنند و نمادها جزئی از مبانی هر نوع جامعه بشری میباشد محتوای معنوی يک نماد را میتوان در معماری به طريق مختلف بيان كرد.
جمعبندی
با توجه به تعاريف موتيف، كه نمونههايی از آن در بخشهای پيشين آمد، میتوان گفت موتيف در ادبيات سه معنای كم و بيش متمايز دارد كه بر اساس آن مصاديق موتيف در يک اثر ادبی نيز متفاوت خواهد بود. اين سه معنی يا تعريف را میتوان بهشكل زير ارائه كرد:
الف) در تعريف اول موتيف كه با نظريه ساختارگرايی بوريس توماشفسكی (۱۸۶۸ – ۱۹۳۹) در مورد روايت مرتبط است، آن را بايد درونمايهی كوچکترين واحد روايی (درونمايهی يک جمله يا گزارهی روايی) در سطح نحوی دانست. توماشفسكي عقيده دارد ايدهای كه توسط درونمايه بيان میشود، ايدهای است كه مواد لفظی يک اثر را با هم متحد میكند؛ بهعبارت ديگر يک اثر بهعنوان يک كل ممكن است درونمايهای واحد داشته باشد و در همين حال، هر بخش از آن نيز ممكن است درونمايهی جداگانهای داشته باشد. اگر يک اثر داستانی را بر اين مبنا تجزيه كنيم، به اجزای غير قابل تقسيم میرسيم؛ مانند: «بعد از ظهر میآيد»، «او زن ميانسال را میكشد»، «قهرمان میميرد»، «نامه دريافت نشد» و … در يک روايتشناسی كه اجزای روايت كلی هستند. در حقيقت، هر جمله از كل روايت موتيف خود را دارد.
ب) موتيف به معنی عناصر خاص تكرار شونده كه شامل موارد متعددی میشود؛ از جمله: شیء، حادثه، صدا، تصوير، رنگ، واقعهی ضمنی، حالات روانی (جنون، ترس، غم، شادی و …) نشان يا ويژگی عمومی (چشم سياه، موی قرمز، گوژپشتی، خال، پای لنگ و …) شخصيت نوعی و هر چيزی كه به شخصيت وابسته است (حرف، تكيه كلام، رفتار، لباس پوشيدن، صدا، وضعيت روحی، رنگ چهره، مو و …) موقعيت، صحنه و … در حقيقت آنچه اين عناصر را تبديل به موتيف میكند ظهور مكرر آنهاست. يک حادثه به خودی خود موتيف نيست اما وقتی تكرار میشود حساسيت مخاطب را بر میانگيزد و نشان میدهد كه معنا و مقصودی پشت اين تكرار وجود دارد. اين عناصر تكراری ردپا و نشانههايی هستند كه بهدنبال كردن آنها به كشف و درک چيزی ورای متن میانجامد. بنابراين تعريف، موتيف عناصر تكرار شوندهی مهم يا حساسيت برانگيز در هر متن است. ظهور موتيف در شعر نيز بيشتر از اين نوع است.
ج) در تعريف سوم، موتيف يكی از ايدهها، موضوعها و الگوهای انديشهی غالب در متن است. هر متن ادبی مجموعه و شبكهای از درونمايههاست. اصطلاح درونمايه به موضوع محوری و اصلي متن اشاره دارد كه به آن انسجام میبخشد و هماهنگ كنندهی عناصر مختلف اثر ادبی با يكديگر است. ممكن است در كنار اين درونمايهی اصلی درونمايههای ديگری در متن وجود داشته باشند كه بعضی از آنها با درونمايهی اصلی ارتباط مستقيم دارند و بعضی ارتباط غيرمستقيم و حتی بعضی ممكن است با آن بی ارتباط باشند. هر كدام از درونمايههای فرعی در صورتی كه تبديل به عنصری چيره و غالب در متن شوند موتيف بهشمار میروند. آنچه باعث چيرگی اين درونمايه میشود تكرار آنهاست. نكتهی مشترک در تعريفهای دوم و سوم از موتيف، تكراری بودن آن و نقش هدايتگری آن برای رسيدن به سطح انديشگی متن و آگاهی از ديدگاه ويژهی نويسنده است. در تعريف دوم، تكرار بيشتر لفظی است و موتيف در اين تعريف در ساحت لفظی و تصويری متن حضور دارد و به اين دليل، هم حساسيت برانگيزی آن در مخاطب افزونتر است و هم تشخيص آن در متن آسانتر. اما موتيف در تعريف سوم به محتوای متن و ساحت ايدهها مربوط است و كشف آن نياز به تأمل دارد.
___________________________
منابع و مآخذ:
◦ ابن وردی. خريدة العجائب، قاهره؛ ۱۹۰۵ م.
◦ اقبال، عباس. تاريخ مغول، تهران: امير كبير؛ ۱۳۵۶ ش.
◦ بياني، شيرين. دين و دولت در ايران عهد مغول، ج ۲، تهران: مركز نشر دانشگاهی؛ ۱۳۷۱ ش.
◦ پوپ (زير نظر) سير و صور نقاشی ايران، ترجمه: يعقوب آژند، تهران، مولی؛ ۱۳۷۸ ش.
◦ ثعالبی. لطائف المعارف، ترجمه: علي اكبر شهابی خراسانی، تهران، آستان قدس رضوی؛ ۱۳۶۸ ش.
◦ حسين واعظ كاشفی، انوار سهيلی. سنگی، بی جا؛ ۱۳۷۲ ش.
◦ خطای نامه، به اتهام ايرج افشار. تهران: مركز اسناد فرهنگی آسيا؛ ۱۳۷۲ ش.
◦ دهخدا، علی اكبر. لغت نامه، ج ۶، تهران: دانشگاه تهران؛ ۱۳۷۷ ش.
◦ رشيد الدين فضل الله. سوانح الافكار، تصحيح محمد تقی دانش پژوه، تهران: دانشگاه تهران؛ ۱۳۵۸ ش.
◦ شرودر و ديگران. دوازده رخ، ترجمه: يعقوب آژند، تهران: مولی؛ ۱۳۷۷ ش.
◦ صفا، ذبيح الله. تاريخ ادبيات ايران، ج اول، تهران: امير كبير؛ ۱۳۵۶ ش.
◦ كن بای، شيلا. نقاشي ايرانی، ترجمه: مهدی حسينی، تهران: دانشگاه هنر؛ ۱۳۷۸ ش.
◦ گری، بازيل. نقاشی ايران، ترجمه: عربعلی شروه، تهران: عصر جديد؛ ۱۳۶۹ ش.
◦ لارنس بينيون و ديگران. سير تاريخی نقاشی ايران، ترجمه محمد ايرانمنش، تهران: اميركبير، ج ۲؛ ۱۳۷۸ ش.
◦ نظامی. كليات نظامی، ج اول، به تصحيص وحيد دستگردی، تهران، مراد؛ ۱۳۷۴ ش.
◦ وصاف الحضره. تاريخ وصاف، ج ۳، به اهتمام محمد مهدی اصفهانی، بمبئی؛ ۱۳۶۹ ق.
◦ هامبی، لوئی و ديگران. هنرمانوی و زرتشتی، ترجمه: يعقوب آژند، تهران، مولی؛ ۱۳۷۶ ش.
.Arnold, T. Painting in Islam, New York, 1965 ◦
.Beach, William, The Grand Mogul: Imperial Printing in India, Williamstown, 1978 ◦
.Lee and W. Ho, Chinese Art Under the Mongols: The Yuan Dynasty, Cleveland, 1968 ◦
.Loehr, Max, The Chinese Elements in the Istanbul Miniatures, Ars Orientalis I, 1954, pp. 85 – 89 ◦
.Pelliot, Paul, Chinese Artisans at the Abbasid Capital in 750 – 762, T’oung Pao 26, 1926, pp. 110 – 112 ◦
.Simpson and S. C. Welch, Arab and Persian Painting, Cambridge, Mass., 1980 ◦
.Titley, N., Persian Miniature Painting, London, 1983 ◦
.Watson, Persian Lustre Ware, London, 1985 ◦
___________________________
برای ورود به پیج اینستاگرام مجله آنلاین معماری، هنر طراحی AADmagazine و AADzign کلیک کنید.
برای ورود به کانال تلگرام وبسایت و مجله آنلاین معماری، هنر طراحی AADmagazine کلیک کنید.
___________________________